داستان جنها   2009-10-18 15:34:06

داستان جنها از قسمت سیزدهم قفل شد. جریان انتخابات وشوروشوق تغییر و پس از آن تقلب گسترده وباخت ظاهری ملت و اعتراضات به نتایج وکشته‌شدن عزیزانمان وگرفتارشدن بقیه دلسوزان و دگراندیشان وطنمان باعث شد شوروشوق نوشتن این داستان عجیب که به فانتزی و آسودگی خیال بستگی دارد به تاخیر بیافتد. باید بگویم که من هنوز هم در مورد بلورخانم وبقیه قضیه جنها آمادگی نوشتن ندارم.
این جریان خانه عوض کردن وجابجایی و نوبودن همه چیز هم غوز بالا غوز شد و مرا مشغول خود کرد و حالا من مانده‌ام و داستان نیمه‌کاره بلور بیچاره که چند ماهی است رهایش کرده‌ام به حال‌خودش. شبها قبل از خواب یک چند ایده کوچکی زیرکانه از خودش بسراغم میفرستد. ولی خستگی مفرط از زندگی متمدنانه شهری و گشت وگزار روزانه در فروشگاههای نزدیک خانه واز طرفی فرستادن تقاضای کار که گمانم حالا بالای صد هم رسیده نمیگذارد که بمانند آن روزگاران رها و آسوده لم بدهم روی کاناپه حصیری تراس وبگذارم افکارم باجنها مشغول بده‌بستان خاطره بشوند. خوب زندگی است دیگر. هنوز به آرامش لازم نرسیده‌ام کارنکرده زیاد مانده‌است. و تا آسودگی نیاید رها‌نمی‌شوم از دام این قفل فانتزی.
عذرخواهی میکنم از کسانی که بمن ایمیل زده‌اند وتقاضای ادامه داستان را کرده‌اند. در اولین فرصت جارو خاک انداز را برمیدارم و آشغالهارا اما واقعا آشغالها را از ذهنم بیرون میریزم. قول دو برابر زنانه که اقلا یک قول مردانه حساب شود. نوری.


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات